كارواني از شعر
آرزوي بابا فغاني با هزاران سال ديدن هم جبران نمي شود.
به ماه روي تو اين آرزو كه من دارم
هزار سال اگر بينمت هنوز كم است
***
اين بيت زيبا درباره تبسم از وحشي بافقي است.
تبسمي ز لب دلفريب او ديدم
كه هر چه با دل من كرد آن تبسم كرد
***
بابا فغاني شيرازي معني عمر دراز را فهميده است.
تا دل به دام حلقه زلف تو بسته ام
دانسته ام كه معني عمر دراز چيست
***
بيتي زيبا از قاآني:
به گيسويت كه از سويت به ديگر سو نتابم رخ
اگر صد بار چون گيسو به گرد سر بگرداني
***
يك رباعي از احمد جامي :
يارم ز خرابات در آمد سر مست
مانند لب خويش مي لعل به دست
گفتم صنما من از تو كي خواهم رست
گفتا نرهد هر آنكه در ما پيوست
***
اين هم بيتي زيبا از طالب آملي:
در قيد زلف و كاكل عنبر فشان مباش
حسن ترا سياهي لشكر چه حاجت است
***
از بوستان سعدي است :
برو پاس درويش محتاج دار كه شاه از رعيت بود تاجدار
رعيت چو بيخند و سلطان درخت درخت اي پسر باشد از بيخ سخت
مكن تا تواني دل خلق ريش وگر ميكني ، مي كني بيخ خويش
***
ابياتي چند از صائب تبريزي :
به بوي گل ز خواب بيخودي بيدار شد بلبل
زهي خجلت كه معشوقي كند بيدار عاشق را
*
گناه زشتي خود را بر آبگينه مبند
مكن چو سنگدلان شكوه از زمانه خويش
*
همه بر جای خود ای تازه نهالان چمن
بنشینید که آن سرو روان بر خیزد
*
کدام شهد بود از سکوت شیرین تر
که از حلاوت آن هر دو لب بهم چسبد
*
می روم از خویش بیرون پای کوبان چون سپند
تا کجا آن آتشین سیما به فریادم رسد
******
نظرات شما عزیزان: